نگاه مورخان بر نبرد بویب و قادسیه و روند این فتوحات
منبع: راسخون
چکیده
یک سال پس از شکست مسلمانان در نبرد جسر از امپراتوری ساسانی ، نبرد بویب در کنار نهری در نزدیک فرات و پس از آن نبردی در قادسیه نزدیک حیره که حکم دروازه ی شاهنشاهی ایران بود ؛ اتفاق افتاد. نبرد قادسیه سرنوشت سازترین نبرد بین مسلمانان و شاهنشاهی ساسانی بود و ساسانیان با شکست در نبرد قادسیه و از دست دادن مداین ، پایتختشان ، دیگر یارای ایستادگی در برابر نیرویی با ایمانی راسخ و بی بدیل را نداشتند . این پژوهش به دنبال بررسی چگونگی نبرد بویب و قادسیه در صدد بررسی دلایل پیروزی مسلمانان و شکست شاهنشاهی ساسانی می باشد . با چنین رویکردی به روش توصیفی و تحلیلی و بر پایه منابع کتابخانهای به بررسی موضوع میپردازد.کلید واژه : اعراب مسلمان ، امپراتوری ساسانی ، نبرد بویب ، قادسیه ، رستم فرخ زاد .
مقدمه
ابوبکر اعرابی را که تازه گردن به فرمانبرداری نهاده بودند ، برای جنگ به سرزمین های آن سوی مرزها فرستاد . نخستین موفقیت خود را در بخش جنوبی دجله و فرات دست یافت . ابوبکر و پس از وی ، عمر بن خطاب هیچ گاه تصور نمی کردند با امپراتوری ساسانی وارد جنگ شوند و از آن پیروز بیرون آیند . انگیزه ی اولیه آن ها دور از مرکز نگاه داشتن فرماندهان قدرتمندی چون خالد بن ولید بود . موفقیت های مسلمانان در کسب غنیمت و سیاست سرگرم کردن اعراب در نواحی دور از مرکز خلافت، عمر را به فکر توسعه ی فتوحات انداخت . شکست نبرد جسر و پس از آن پیروزی گروهی دیگر از مسلمانان در نبرد یرموک ، اعراب را متمایل به جهاد در شامات می کرد . چه کسی می توانست تصور کند نبردی در دروازه ی ورودی ایران ، قادسیه، سرنوشت یک امپراتوری را برای همیشه تغییر دهد . این پژوهش درصدد پاسخگویی به سؤالات زیر می باشد : نبرد بویب چگونه اتفاق افتاد و چه تأثیری در پیگیری فتوحات در منطقه سواد داشت ؟ نبرد قادسیه چگونه به شکست ایرانیان ختم شد ؟ دلایل پیروزی مسلمانان و شکست شاهنشاهی ساسانی چیست ؟نبرد بویب
پس از شکست نبرد جسر اعراب چندان تمایلی به فتوحات عراق نداشتند و هرگاه که عُمر آنها را به جهاد میخواند ؛ برای رفتن به شام پیشقدم می شدند . پیروزی نبرد یرموک آنان را به آن سو مشتاق می کرد . منابع به تفاوت به چگونگی سپاه فرستادن عمر و حتی زمان آن اشاره کرده اند . بلاذری می گوید : « ابو مخنف و دیگران گویند که عمر بن خطاب یک سال شکیبایی کرد و به سبب مرگ ابوعبید و سلیط سخنی از عراق به زبان نیاورد » (بلاذری ، 1346 : 51) این در حالی است که دیگر منابع بلافاصله پس از نبرد جسر چگونگی فراهم آوردن سپاه و اعزام آن به بویب را آورده اند . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 161 ؛ دینوری ، 1364 : 147 ؛ مسعودی ، 1365 : 1/ 666) حتی اکثراً این نبرد را همانند نبرد جسر در رمضان سال سیزده هجری آورده اند . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 161 ؛ دایرة المعارف فارسی ، 1345 : 473) به طور یقین این واقعه باید در اواسط سال چهارده هجری روی داده باشد ؛ یک سالی بعد از نبرد جسر ، زیرا برای تلافی شکست جسر با توجه به وحشت مسلمانان از مقابله با ایران ، زودتر از آن اعراب نمی توانستند خود را آماده کنند .برخی از منابع در ضمن روایت خبر می دهند که حتی عمر خود می خواسته فرماندهی سپاه را بر عهده بگیرد . بلاذری می گوید : « عمر قصد آن کرد که خود فرماندهی جنگ را بر عهده بگیرد.» (بلاذری ، 1346 : 51) و مسعودی این خبر را به طور مفصلتری ارائه می دهد که عمر تمایل زیادی به فرماندهی فتوحات عراق داشت چرا که زمانی که مردم را به فتح عراق تشویق می کرد « مردم از دعوت وی سرباز می زدند و سستی می کردند » (بلاذری ، 1346 : 51) پس به مشورت نشست و سرانجام به دلیل این که « اگر سپاه تو شکست بخورد مثل شکست خوردن تو نیست اگر تو شکست بخوری یا کشته شوی مسلمانان کافر میشوند و هرگز کسی لا اله الا الله نخواهد گفت » (مسعودی ، 1365 : 1/ 666) بنابراین تصمیم گرفت کس دیگری را برای این امر خطیر پیدا کند . او با وعده ی «ربع پنج یک غنایم» (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 161) جریر بن عبدالله از سَرَاة با قبیله ی بَجِیله را به عراق فرستاد .
در رابطه با این که فرمانده مسلمانان در این نبرد که بود ؛ در منابع اختلاف وجود دارد . به نظر می رسد ابن اثیر مثنی را فرمانده سپاه اعراب می داند . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 161 ؛ دایرة المعارف فارسی ، 1345 : 473) در حالی که دینوری جریر بن عبدالله را فرمانده سپاه می داند . (دینوری، 1364: 146) اما خبر بلاذری و مسعودی به واقعیت نزدیک تر است. بلاذری می گوید: «قبیله بجیله می پندارد که جریر بن عبدالله فرماندهی سپاه داشته است . قبیله ربیعه گوید : مثنی بن حارثه فرمانده بوده است و نیز گوید که بزرگان هر قوم بر قبیله ی خویش فرمانروا بودند . » (بلاذری ، 1346 : 52) و مسعودی می گوید : « اهل خبر و سیرت درباره ی جریر و مثنی اختلاف کرده اند بعضی کسان بر این رفته اند که جریر سالار سپاه بود و بعضی گفته اند جریر سالار قوم خویش و مثنی سالار قوم خویش بود » (مسعودی ، 1365 : 1/ 668) با توجه به این دو روایت به نظر می رسد که بجیله در فرمان جریر و ربیعه در حکم مثنی بوده است .
سردار سپاه ایران مهران بن مهربنداد همدانی بوده است که منابع به اتفاق خبر آن را آورده اند . با سپاه ایران این دفعه نیز چند زنجیر فیل همراه بود . اما اعراب که با دیدار آن خو گرفته بودند ؛ این بار همانند یوم الجسر نترسیدند . جنگ سختی روی داد که در آن هر دو طرف پای فشاری می کردند .
در کشاکش جنگ ، مهران فرمانده سپاه ایران کشته شد. در رابطه با این که مهران توسط چه کسی کشته شد ؛ اخبار متفاوتی وجود دارد . یعقوبی ، بلاذری و مسعودی منذر بن حسان و جریر بن عبدالله را به عنوان کشندگان مهران معرفی می کنند . (یعقوبی ، 1378 : 2/ 25 ؛ بلاذری ، 1346 : 53 ؛ مسعودی ، 1365 : 1/ 668) این در حالی است که دینوری ، مثنی را با یک روایت حماسه ای مفتخر به کشتن فرمانده سپاه دشمن می کند . (دینوری ، 1364 : 146) در این رابطه خبر دیگری وجود دارد که محققان بیشتر آن را مورد تأیید قرار داده اند . ابن اثیر می گوید : « یک جوان نصرانی از بنی تغلب ، مهران را کشت و بر اسب او بر آمد . » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 162) این خبر را مسکویه (مسکویه رازی ، 1369 : 284) و نویری (نویری ، 1364 : 4/ 162) نیز آورده اند . زرین کوب در کتاب تاریخ مردم ایران (زرین کوب ، 1386 : 2/ 28) این خبر را مد نظر گرفته است .
سر توماس آرنولد در کتاب تاریخ گسترش اسلام می گوید : « یکی از درخشانترین قهرمانی های روز به وسیله یک جوان از قبیله ی مسیحی صحرا نشین دیگر عربستان صورت گرفت . این جوان با گروه خود که از سوارکاران بادیه بودند ، درست در موقعی که ارتش عرب در اثر یک اشتباه نظامی به عقب رانده می شد به کمک آنان آمد . آنان به طرفداری از هموطنان مسلمان خود وارد جنگ شدند و در موقعی که جنگ در نهایت شدت و حدت خود بود این جوان خود را به قلب سپاه ایران رساند و سردار سپاه ایران را کشت و سپس بر اسب او سوار شده به میان سپاه اسلام برگشت . در حالی که فریاد می زد « من از قبیله ی بنی تغلب هستم . من کسی می باشم که سردار ایران را کشتم.» (آرنولد، 1358: 37)
سپاه بی سالار ایران خیلی زود پس از کشته شدن مهران شکست خورد و خونین و مالین گشت . دلیل شکست سریع سپاه ایران را " یوزف ویسهوفر" در کتاب ایران باستان این گونه بیان می کند که « اگر فرمانده سپاه کشته می شد یا می گریخت ، سربازان خود را شکست خورده می انگاشتند . در این گونه مواقع حتی سواران زره پوش که در نبرد با رومیان و بیزانس موفق بودند ، در پایان مغلوب می شدند ، چنانکه در مقابل سواران سبک اسلحه و پر تحرک سپاه اسلام ، به نبردی که آن را از پیش باخته می دانستند می پرداختند. » (ویسهوفر ، 1377 : 243) این نبرد در برخی از منابع در دوره پوران گزارش شده است . (طبری ، 1384 : 314 ؛ مسکویه رازی ، 1369 : 282؛ دینوری ، 1364: 145) همچنین نام نبرد را نُخَیله (یوم النخیله) (بلاذری ، 1346 : 51) و یوم اعشار (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 162 ؛ مسکویه رازی ، 1369 : 285) نیز نامیده اند .
نبرد قادسیه
واقعه قادسیه چندی بعد از نبرد بویب اتفاق افتاد . (دهخدا ، 1339 : ج33/ 32) نتیجه ی این نبرد که به راستی مهمترین برخورد مسلمانان با ساسانیان بود ؛ سرنوشت امپراتوری ساسانی را رقم زد . عمر بن خطاب همین که از مهیا شدن ایرانیان برای جنگ آگاهی یافت ؛ (بلاذری ، 1346 : 54) درصدد جمع آوری سپاه بر آمد و می خواست خود فرماندهی سپاه را بر عهده بگیرد . (بلاذری ، 1346 : 54 ؛ ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 168) ولی این بار نیز مشاورانش او را از این امر باز داشتند و خواستند فرد دیگری را انتخاب کند . « من عازم حرکت بودم ولی صاحبان رأی مرا از رفتن باز داشتند و صلاح در آن دانستند که مردی از یاران پیغمبر را بجای خود بفرستم . » (حتی ، 1344: 199 ؛ دینوری ، 1364 : 152) در این بین سعد بن ابی وقاص از خویشاوندان و یاران پیغمبر برای این نبرد انتخاب شد .سیف بن عمر تمیمی فاصله ی بین نبرد بویب و قادسیه تنها چند ماه متصور شده است . به طوری که طبری (طبری ، 1384 : 355) و ابن اثیر (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 168) و نویری (نویری ، 1364 : 4/ 165 ؛ سیدان ، 1361 : 30) این واقعه را طبق خبر سیف ضمن وقایع سال چهارده هجری آورده اند . این در حالی است که این مدت کوتاهی که او بین این دو جنگ در نظر گرفته است ؛ به هیچ وجه برای تهیه تجهیزات و فراهم آوردن سپاه چنین جنگی کافی نیست . به موجب روایات واقدی و بلاذری بین این دو نبرد هجده ماه فاصله بود (بلاذری ، 1346 : 53) و واقعه قادسیه در اواسط سال 16 هجری اتفاق افتاد . (بلاذری ، 1346 : 55)
پس از نبرد بویب ، واقعه قادسیه مهمترین حادثه ای بود که در برخورد بین مسلمین و لشکر ایران روی داد و در حقیقت همین جنگ بود که تکلیف را تقریباً یکسره کرد و پیروزی مسلمانان و شکست ایرانیان را محقق ساخت . این نبرد بیش از فتوحات دیگر عراق رنگ حماسه ای و مبالغه به خود گرفته است . پهلوانان افسانه ای عرب مثل قعقاع بن عمر (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 190) و ابو محجن ثقفی (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 186) و عمرو بن معد یکرب (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 188) هر یک به نوعی در آن معرکه وارد شده اند و برای دلاوری های هر یک قصه هایی ساخته اند که بی شک همه جعلی است . اما جعل آنها نشان دهنده ی اهمیت این فتح در نزد اعراب است .
پیش از این گفتیم که ذوالحاجب به دلیل اختلافی که بین رستم و فیروز در تیسفون در گرفته بود ؛ از تعقیب و تأدیب تازیان دست کشید و بلافاصله به تیسفون باز گشت . در پایان این اختلاف ، به این نتیجه رسیدند که یکی از فرزندان ذکور خسرو را بر تخت بنشاندند و قرعه به نام یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو افتاد .
این نبرد با نبردهای پیش از این تفاوت هایی دارد . تعداد سپاهیانی که در دو طرف جبهه ی جنگ شرکت کرده اند به شدت رنگ مبالغه به خود گرفته است . تعداد سپاهیانی که از مدینه با سعد همراه شدند ، چهار هزار نفر بود. (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 169) اما هنگامی که به قادسیه رسید ، سپاهش حدود سی هزار تن بودند . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 169 ؛ بلاذری ، 1346 : 55)
در این نبرد « 99 تن بدری و سیصد و چند تن از صحابه و سیصد تن که فتح مکه را دیده بودند و هفتصد تن از فرزندان صحابه همراه او بودند » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 171) در جای دیگری می گوید : « عمر هیچ یک از بزرگان و خطبا و شعراء و رؤسای قوم را سراغ نداشت مگر این که آنها را به کمک سعد فرستاده بود » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 170) به نظر می رسد به همان گونه که این نبرد برای ایرانیان آنقدر اهمیت داشته که رستم بزرگترین و معروفترین سردار را به فرماندهی این نبرد می فرستند و درفش کاویان را پیشاپیش سپاه ، به همان اندازه ، اعراب نیز در صدد فراهم آوردن کلیه اسباب و لوازمی هستند که این نبرد را به پیروزی نزدیک کند . عمر با تمام وجود در پی مزین ساختن سپاه سعد بوده است . فرستادن صحابه و خطبا و شعراء در روحیه ی سپاه تأثیر شگرفی داشته است . او به اهمیت تقویت روحیه ی افراد سپاه پی برده بوده و بی جهت نبوده که در فاصله ی بین مدینه و قادسیه سپاه چهار هزار نفری سعد به سی هزار نفر رسیده باشد . حتی اگر بیش از ده هزار نفر از روی حدس و گمان سیف بن عمر به گزاف رفته باشد ؛ با این وجود در اصل پیوستن اعراب و قبایل زیادی به سعد در طول مسیر خللی وارد نمی کند . چرا منابع که عمدتاً تواریخ فتوحات اسلامی هستند تعداد سپاه ایران را 4 برابر سپاه اعراب ذکر می کنند ؟ « کافران به تقریب صد و بیست هزار مرد بودندو سی پیل جنگی داشتند » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 170) بی شک به این دلیل است که نشان دهند فاتحان به سبب قدرت معنوی و تفوق اخلاقی با وجود سپاه کم (1) در برابر سپاه انبوه امپراتوری، اما متزلزل و مردد پیروز شدند . (طوسی ، 1384 : 289)
در کتاب شاهنشاهی ساسانی آمده : « منابع اسلامی معمولاً شمار سربازان ایران را صدها یا ده ها هزار و چندین برابر سپاه عرب ذکر می کنند . اما این گفته ها دروغ محض و از جمله ادبیات لاف زنانه است و مانند گزارش های یونانیان از جنگ های ایران و یونان خواسته است دستاوردهای اعراب مسلمان را بیش از حد بزرگ جلوه دهد. ارتش ساسانیان نمی توانست در برابر یورش تازیان چنین نیرویی را گرد آورد ، چون یا بسیاری از سربازان کشته شده بودند و یا به علت جنگ های طولانی با امپراتوری روم و کشمکش های داخلی کشور ، احضار آنان ممکن نبود . » (دریایی ، 1383 : 56)
سعد بن ابی وقاص زمانی که به عراق رسید ، مثنی وفات یافته بود . در منابع در رابطه با این مطلب که مثنی پیش از رسیدن سعد یا پس از رسیدن سعد فوت کرده اختلاف نظر دارند . بلاذری ابتدا می گوید که مثنی در بستر بیماری بوده (بلاذری ، 1346 : 54) و بلافاصله نقل قول واقدی را می آورد که « مثنی پیش از رسیدن رستم به قادسیه وفات یافت » (بلاذری ، 1346 : 54) این در حالی است که مسعودی این واقعه را بلافاصله پس از نبرد بویب آورده است . او می گوید : « مثنی در جنگ پُل و جنگ های بعد زخم بسیار خورده بود و در سیراف بمُرد . » (مسعودی ، 1365 : 1/ 669) حتی برخی معتقدند که مثنی در حیره وفات کرد و او را در قادسیه دفن کردند . (تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم ، 1373 : 373 ؛ حسنی ، 1378 : 365) در هر حال به نظر می رسد که سیف بن عمر تمیمی در آستانه و پس از مرگ مثنی دست از بزرگنمایی مثنی بر نداشته است و در قالب پیغام ، یکی از دلایل پیروزی در این نبرد را به او نسبت می دهد . « با ایرانیان در نزدیکترین نقطه به سرزمین عرب بجنگید ، نه در داخل کشور خودشان که اگر شکست خوردید امکان برگشت به وطن داشته باشید . » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 170) راوی این روایت فراموش کرده که در قادسیه ، اعراب فرسنگ ها در امپراتوری ایرانیان رخنه کرده بودند . راهنما و راهبر سعد بن ابی وقاص ، سلمان فارسی و زیاد بن ابیه بود ؛ (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 170) که به طور حتم در راهیابی به سوی مداین و تصرف قصر امپراتوری ، حضور او بی تأثیر نبوده است . (سامی ، 1344 : 2/ 174) پادشاه جوان ساسانی عزم خود را جزم نمود که با تازیان بجنگد همچنان که جدش شاپور دوم جنگیده بود و آنها را به بند کشیده بود . برای این مهم "رستم" بزرگترین سردار سپاه ساسانی را به جنگ اعزام کرد . « یزدگرد هم به رستم نامه نوشت که به اعراب حمله و جنگ را آغاز کند ، رستم با سپاه ها و لشکریان خود حرکت کرد و خود را به قادسیه رساند و در یک میلی اردوگاه مسلمانان اردو زدند . » (دینوری ، 1364 : 153)
در اکثر منابع به بی میلی رستم به جنگ با اعراب اشاره شده است . « یزدگرد کسی به سراغ رستم فرستاد و دستور داد برای رویارویی با مسلمانان حرکت کند . رستم خواهش کرد او را معاف دارد و استدعا کرد که جالینوس را مأمور این کار کند ولی یزدگرد نپذیرفت و فقط خود او را مأمور کرد و او در ساباط اردو زد و باز هم برای بار دوم استعفا داد ، اما یزدگرد نپذیرفت . » (نویری ، 1364 : 4/ 167-166)
دلایل زیادی برای مخالفت و بی میلی رستم نه آن چنان که منابع فتوحات آورده اند ؛ می توان ذکر کرد .
1- رستم جنگ را به مصلحت ایران نمی دانست . چرا که گمان می کرد اعراب از فرط گرسنگی و ناچاری به سواد حمله کرده اند و به ناچار باز می گردند .
2- برای دفع حملات آنها چنین لشکر کشی گسترده ای را لازم نمی دید و فرستادن چند دسته از سپاه را به سرداری جالینوس کافی می دانست .
3- یقین داشت چنانچه در این نبرد امپراتوری شکست بخورد ضعف و پریشانی کشور آشکار می شود و اعراب گستاخ تر از پیش به پیش می تازند .
4- این جنگ را برای ایران بی فایده می دانست و از شروع آن اجتناب می کرد . چرا که اعراب ، بیابان را در پیش روی داشتند و همواره بعد از شکست به آنجا می گریختند . از این رو جنگ برای ایران جز خسارت به مال و جان سپاه فایده ای نداشت .
«رستم به سعد پیام داد مردی خردمند و عاقل و دانا از یاران خود بفرست تا با او سخن بگویم » (دینوری ، 1364 : 153) به دنبال آن مغیرة بن شعبه و چند کس دیگر به درگاه او فرستاده شدند . این فرستادگان بارها نزد او آمدند و رفتند و کوشیدند تا مقصود واقعی خود را از این لشکر کشی روشن کنند . در اصل رفت و آمد این فرستادگان تردیدی نیست . چون رستم می خواسته از مقاصد اعراب آگاهی بدست آورد و به نحوی ماجرا را ختم به خیر کند . اما در جزئیات گفت و شنود رستم با این فرستادگان راویان روایت چنان شاخ و برگ افزوده اند که به آن شکل افسانه ای دادند . حتی گفته اند که دسته ای از این فرستادگان به تیسفون به درگاه یزدگرد هم رفته اند و با پادشاه ساسانی گفت و شنود داشته اند . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 173 ؛ نویری ، 1364 : 4/ 167)
حال به طور یقین این رفت و آمد فرستادگان اتفاق افتاده است ؛ اما آنچه از گفت و شنود طرفین در روایات آمده است ، موثق نیست . با این همه این روایات طرز فکر طرفین را درباره ی آن گفت و شنودها تا حدی روشن می کند و از این رو قابل توجه است . در طی این مذاکرات اعراب رستم را دعوت می کردند که یا اسلام آورند و یا جزیه بپردازند و اگر از این دو پیشنهاد هیچ یک را قبول ندارند ، آماده ی جنگ باشند .
از بررسی منابع می توان خصوصیات چندی از این اعراب که به درگاه رستم آمد و شد می کردند؛ دریافت .
1- این اعراب گستاخ و بی پروا بودند . « او در حالیکه به کمک نیزه ی خود قدم بر می داشت پیش آمد و چون نزدیک رسید افسار اسب خود را به دو بالش بستر بست ... » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 180)
2- ساده و بی پیرایه سخن می گفتند و آثار ایمان و تصمیم در حرکاتشان دیده می شد . « پرسیده شد آیا تو فرمانده و بزرگ سپاه هستی ؟ گفت : نه ولی مسلمانان مثل یک تن واحد هستند و خرد و بزرگ در این امور ذی رأی و نافذ هستند . » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 181)
3- سخن های درشت می راندند .
4- تشریفات و آداب ظاهری را به چیزی نمی گرفتند و با غرور پیش می آمدند . « پس پیش آمد. قالی و فرشی نماند که آنرا آلوده نساخت ، چون نزدیک رستم رسید بر روی زمین نشست و نیزه ی خود را هم بر روی قالی برابرش محکم کرد . » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 180)
به موجب روایت ابن اسحاق ، وقتی مغیرة بن شعبه به درگاه رستم آمد ؛ رستم وی را گفت : «خداوند پادشاهی ما را بزرگ قرار داد و ما را بر امت ها پیروزی داد و همه اقلیم ها را به تواضع برای ما وا داشت و مردم زمین را برای ما خوار و زبون فرمود و بر روی زمین هیچ ملتی پست تر از شما نبوده است که شما گروهی اندک و خوار و دارای سرزمین خشک و زندگی سخت و دشوارید ، چه چیز شما را وا داشته است که به سرزمین ما هجوم آورید ؟ اگر این به سبب قحطی و خشکسالی است که شما را فرو گرفته است ما برای شما گشایش فراهم می آوریم و نسبت به شما بخشش می کنیم و به شهرهای خود بر گردید » (دینوری ، 1364 : 154) اما مغیره جوابی سخت داد و گفت : « از سختی و بد بختی ما آنچه گفتی بدتر از آن بودیم . تا پیغامبری در میان ما آمد و حال ما دیگر شد ... » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 183) نظیر این گفت و شنودها را نیز گفته اند بین فرستادگان عرب با یزدگرد روی داد . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 174) بیش از چهار ماه دو لشکر در مقابل هم بودند ولی از جنگ اجتناب می کردند . (بلاذری ، 1346 : 54) در این صورت تدارکات سپاه چگونه تأمین می شده است ؟
پاسخ این سؤال در منابع به شکل های مختلفی آمده است . دینوری می گوید : « مسلمانان هر گاه زاد و توشه خودشان و علوفه ی جانورانشان تمام می شد بر اسب سوار می شدند و در صحراهای اطراف به غارت می پرداختند و با خوراک و علوفه و دام هایی که بدست آورده بودند باز می گشتند . »(3)
بعد از گفت و گوهای تند و سختی که بین طرفین رد و بدل شد . رستم برخلاف میل قلبی خود در شروع حمله تأخیر و تردید را جایز ندانست . به همین خاطر فرستادگان عرب را از درگاه خویش راند و آنها را تهدید کرد . پس از آن در صدد بر آمد که از آب بگذرد و چون سر پُل را مسلمانان گرفته بودند ؛ شبانه پلی بست و روز بعد با سپاه خود از پل گذشت . این نبرد چند روز به طول انجامید . هر روزی نزد عرب همچون رسم عرب و چون ایام العرب نامی برای خود گرفت . یوم ارماث (پطروشفسکی ، 1354 : 41-40) ، یوم اغواث (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 189) ، یوم عماس(ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 193) و یوم قادسیه (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 195) . در توالی و ترتیب این نام ها و حتی در این که چه روزهایی از هفته اتفاق افتاده اختلاف نظر وجود دارد (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 186 ؛ بلاذری ، 1346 : 59) . پیش از شروع جنگ برای تقویت روحیه ی سپاه قرآن خواندند . فرستادن قاریان قرآن بی حکمت نبود . آیات انفال و تشویق مسلمین به جهاد با وعده ی بهشت و نوید غنیمت دل های اعراب را گرم می کرد .
دو سپاه در هم آویختند . در این نبرد سعد نه بر اسب نشست و نه به میدان جنگ رفت و تنها در تمام مدت جنگ از دور جنگ را دنبال می کرد . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 189) منابع به اختلاف دلیل این امر را بیماری سعد و دمل چرکینی که بر ران پای او بود آورده اند . اگر واقعاً این دُمل مانع از نشستن او بر روی اسب بود ؛ چرا همسر سابق مثنی می بایست بر او خرده بگیرد و شجاعت مثنی را به رخ او بکشد . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 189) شاید هم این بیماری وجود داشته و نویسندگان برخی از کتب فتوحات با این فکر که فرمانده می بایست در هر شرایطی در نبرد برای تقویت روحیه ی سپاه حضور می داشته این داستان را پرداخته اند . البته احتمال دیگری هم وجود دارد . این که سعد همانند رستم از سرانجام جنگ نگرانی داشته است .
در این نبرد اردوگاه سپاه ایران در کنار عتیق بود و مسلمانان پشت قلعه ی قُدَیس اردو زده بودند و سعد از بالای این برج به تماشای نبرد نشسته بود . بر طبق روایات سیف بن عمر تمیمی دسته هایی از سپاهی که به شام رفته بود در راه بازگشت به عربستان به قادسیه رسیدند که در رأس این ها قعقاع بن عمرو بود که دلاوری های افسانه ای زیادی از خود نشان داد . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 190) البته نام قعقاع بن عمرو در فتوح البلدان ذکر نشده است . جنگ های تن به تن که در منابع ایرانی نبرد مَرد مَرد نام گرفته در بین منابع فتوحات خودنمایی می کند . قعقاع بن عمرو هماورد خواست . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 190؛ مسکویه رازی ، 1369 : 295) « روز عماس از سخت ترین روزهای جنگ ، هم برای عرب و هم برای ایرانیان بود و هر اتفاقی که در اینروز می افتاد بوسیله ی فریاد و بواسطه ی قراولان بین راه به یزدگرد میرسید . » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 194) ابن اثیر به سادگی چگونگی جریان اخبار و اطلاعات به تیسفون را بیان کرده است . حتی در جای دیگری به چگونگی این جریان بین اعراب مدینه می گوید : « بعضی گفته اند که خبر قادسیه بوسیله اجنه در همه جا پراکنده شد » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 199) و باز می گوید : « هر روز عمر به خارج مدینه آمد و از مسافران قادسیه استخبار میکرد . » (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 199)
رستم فرمانده سپاه امپراتوری بارها به میدان رفته بود و در جنگ شرکت جسته بود . زمانی که در بارگاه خود بود ناگهان بادی تند از کنار بیابان برخاست. گردباد شن و گرد و غبار که رو به سپاه ایران داشت ؛ ترس و آشوب را در سپاه افکند و اعراب جسورتر از پیش به لشکرگاه ایران یورش بردند . در همین حین رستم کشته شد .
چگونگی کشته شدن او به صورت های مختلفی بیان شده است . (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 197-196 ؛ مسکویه رازی ، 1369 : 311-310) اما در این که هلال بن عُلّفه او را کشته است ، اتفاق نظر وجود دارد . ابن اثیر می گوید : « هلال بن عُلّفه ریسمانهای باری را که رستم زیر آن بود با شمشیر قطع کرد و بارها از پشت مرکب گسست و یکی از دو عدل بار او افتاد ، هلال ابتدا رستم را نشناخت ولی چند ضربه بر پشت او زد و چون از جامه ی او بوی مشک برخاست دانست که از بزرگانست . رستم بطرف رود عتیق گریخت و خود را به آب انداخت ، هلال به تعقیب او پرداخت تا بالاخره پای او را گرفت و از آب بیرون کشیده پیشانی او را با شمشیر بشکافت و رستم کشته شد ...» (ابن اثیر الجرزی ، 1386 : 196) با کشته شدن رستم در قلب سپاه ایران شکست افتاد . عده ای فرار کردند و عده ای از سر ناچاری در جنگ پایفشاری کردند . درفش کاویان نیز به دست ضرار بن خطاب افتاد و این خود پایان خط بود .
سعد دو ماه در قادسیه ماند و پس از رسیدن فرمان عمر آهنگ مداین (4) کرد . « مداین بدون جنگ تسخیر سپاهیان اسلام به سرداری سعد بن ابی وقاص و راهنمایی سلمان فارسی (5) گردید و این واقعه در ماه صفر شانزده هجری نوشته اند . » (سامی ، 1344 : 2/ 174) بلاذری می گوید : «چون پارسیان از قادسیه شکست خوردند ، گروه گریزندگان به مدائن شدند . مسلمانان نیز تا دجله پیش آمدند . دجله چنان طغیان کرده بود که مانند آن کسی بیاد نداشت . پارسیان کشتی ها و پلهای چوبین را که به جانب شرقی می رفت برچیدند و پل را آتش زدند . سعد و یارانش سخت اندوهناک شدند . چه راهی از برای عبور نمی یافتند. در آن هنگام مردی از مسلمانان پیش آمد و با اسب به آب زد و از دجله گذشت. مسلمین نیز چنین کردند . » (بلاذری ، 1346 : 64) به همین خاطر روز فتح مداین بدست اعراب را یوم الجراثیم نامیده اند . زیرا در این روز اتفاقاً رود دجله طغیان کرده و اطراف شهر را آب گرفته بود تا آنجا که در بعضی از جاها تا زیر شکم اسب آب بود . هر بلندی که از آب مصون بود و اعراب می توانستند بدانجا پناه برند ، "جرثومه" میگفتند که جمع آن "جراثیم" می شود . (سامی ، 1344 : 2/ 174)
در برخی از روایات از درازی مدت محاصره سخن می رود ، بر آنکه اعراب در این مدت دو بار خرمای تازه خوردند و دو بار قربانی کردند . در این هنگام در مداین قحطی افتاد و مردم شهر سرانجام به پرداخت جزیه تن در دادند . (مسکویه رازی ، 1369 : 348؛ مسعودی ، 1365 : 1/ 678؛ کریستن سن ، 1382 : 361)
آری بعد از جنگ قادسیه و فتح سواد ، مداین که تا آن زمان پایتخت ایران به شمار می آمد مقر سعد بن ابی وقاص و سپاه او گشت . هم از آنجا بود که در سال شانزده هجری جلولاء و تکریت و موصل و قرقیسیا فتح گشت .
نتیجه گیری
پس از شکست اعراب از ایرانیان در نبرد جسر ، خلیفه عمربن خطاب به سختی توانست مسلمانان را به فتح ایران متمایل کند . نبرد بویب که به آن نبرد نُخَیله و یوم اعشار نیز می گویند ؛ به گفته منابع در اواسط سال چهارده هجری روی داده و به فرماندهی جریر بن عبدالله از قبیله ی بجیله و مثنی بن حارثه شیبانی از قبیله ی ربیعه سپاه اعراب بوده و فرمانده سپاه ایرانیان مهران بوده است که به احتمال قوی توسط یک سرباز نصرانی از بنی تغلب کشته شده است . در این نبرد کشته شدن فرمانده سپاه ایران ، دلیل اصلی شکست ایرانیان بوده است . نبرد قادسیه مهمترین برخورد مسلمانان با ساسانیان که سرنوشت امپراتوری ساسانی را رقم زد . این نبرد در اواسط سال شانزده هجری اتفاق افتاد و طبق روایت واقدی و بلاذری بین نبرد بویب و قادسیه هجده ماه فاصله بود . فرمانده سپاه مسلمانان سعد بن ابی وقاص از خویشاوندان و یاران پیغمبر بود . برای نخستین بار در تاریخ فتوحات سواد ، اعراب سپاه گسترده فراهم آوردند و سپاه را دسته بندی کردند و جناحین تعیین کردند . همچنین جنگجویان بدری ، صحابه و فرزندان صحابه و خطبا ، شعراء ، قاریان و رؤسای قوم و بزرگان برای تقویت روحیه ی سپاه و مزین ساختن آن به اردوگاه جنگ فرستادند .مبادله ی سفرا که به خواست رستم بوده ، اما در جزئیات این گفت و شنود رستم با این فرستادگان ، راویان روایت چنان شاخ و برگ افزوده اند که به آن شکل افسانه ای داده اند . قادسیه چند روز طول کشید که هر روز چون ایام العرب نام هایی به خود گرفت . 1- یوم ارماث ، 2- یوم اغواث ، 3- یوم عماس ، 4- یوم قادسیه. بر طبق منابع سعد برخلاف رستم در جنگ شرکت نجست.
به نظر می رسد طوفان شن و کشته شدن رستم توسط هلال بن عُلّفه از دلایل اصلی شکست امپراتوری ایران بوده است . مسلمانان موفق شدند مداین را بدون جنگ و با راهنمایی مؤثر سلمان فارسی فتح کنند .
پینوشتها:
• دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان
1- « سپاه مسلمانان بین نه تا ده هزار مرد بود.» (بلاذری ، 1346 : 55)
همچنین مسعودی می گوید : « شمار مسلمانان هشتاد و هشت هزار بود و مشرکان شصت هزار نفر بودند و فیلان را در جلو صف خود نهاده بودند و مردان سوار فیلان بودند مسلمانان به تشویق همدیگر پرداختند و شجاعان به میدان آمدند و جنگ انداختند و همگنان ایشان از دلیران ایران به مقابله آمدند و ... » (مسعودی ، 1365 : 1/ 669)
2- « سواران ایرانی که به بهترین سلاح مسلح بودند و پیلان عظیم الجثه، حامل جهای تیراندازی ، به همراه داشتند به اعراب به نظر حقارت می نگریستند . اعراب آفتاب سوخته ، گردآلود و شتربانانی پشمالو بودند و البسه ی ژنده به تن و پوست پاره ای به پای برهنه داشتند . غلاف شمشیرشان از جل کهنه و سپرهایشان از پوست گاو بود . » (پطروشفسکی ، 1354 : 41-40)
3- «چند گروه از نخاراران(نخارار، شاهزادگان، امیران) ارمنی نیز در صفوف ایرانیان می جنگیدند.» (پطروشفسکی ، 1354 : 41)
4- « مداین یا چنانکه در آن روزگار بزبان سریانی گفته می شد مدیناثا : یعنی شهرها – مجموعه ی هفت شهر بود نزدیک به هم رو در دو جانب دجله که آنها را "ماخوزه" و "ما خوزه ملکا" – می خواندند . حصارهای بلند بر گرد مجموعه ی این شهرها کشیده بودند و دروازه های استوار در آن تعبیه کرده بودند . » (زرین کوب، 1386: 327) همچنین فلیپ خلیل حتی می نویسد : « تیسفون که نام عربی آن مداین است (جمع مدینه) چون پایتخت از دو شهر سلوکیه و تیسفون بر دو طرف دجله دویست میلی جنوب شرق بغداد تشکیل شده بود آنرا مداین گفتند . » (حتی ، 1344 : 201)
5- ماه به یا روزبه . (زرین کوب ، 1385 : 4/ 19)
ابن اثیر الجزری ، علی محمد (1385) : الکامل فی التاریخ (بخش ایران)، ترجمه باستانی پاریزی ، تهران ، علم .
ابن بلخی (1374) : فارس نامه ، توضیح دکتر منصور رستگار فسایی ، شیراز : بنیاد فارس شناسی.
ابن کثیر ، الحافظ(1977) : البدایه و النهایه ، الجزء الثانی ، بیروت : مکتبه المعارف .
اصفهانی ، ابوالفرج(بی تا) : الاغانی ، ج20 ، قاهره : دارالکتب .
اینوسترانستف ، کنستانتین (1351) : تحقیقاتی درباره ی ساسانیان ، ترجمه فاضل کاظم زاده ، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب .
آرنولد ، سر توماس (1358) : تاریخ گسترش اسلام ، ترجمه دکتر ابوالفضل عزتی ، تهران ، دانشگاه تهران .
بلاذری ، احمد بن یحیی (1346) : فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران) ، ترجمه دکتر آذرتاش آذرنوش ، تهران : بنیاد فرهنگ ایران .
بیانی ، شیرین (1380) : دین و دولت در عهد ساسانی ، تهران : جامی .
بیانی ، شیرین (1386) : شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان ، تهران : دانشگاه تهران، چاپ سوم .
بیضاوی ، عبدالله بن عمر (1381) : نظام التواریخ ، به کوشش میرهاشم محدث ، تهران : بنیاد و قومات دکتر محمود افشار .
پطروشفسکی ، ایلیاپاولویچ (1354) : اسلام در ایران ، ترجمه کریم کشاورز ، تهران ، پیام .
پیرنیا ، حسن (1385) : تاریخ ایران ، تهران ، نامک ، چاپ ششم .
تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم (1373) : تصحیح رضا انزابی نژاد و یحیی کلانتری ، مشهد : دانشگاه مشهد .
تفضلی ، احمد (1385) : جامعه ساسانی ، ترجمه شیرین مختاریان و مهدی باقی ، تهران : نی .
تقی زاده ، علامه سید حسن (1338) : از پرویز تا چنگیز تهران ، کتابفروشی فروغی .
ثعالبی ، ابومنصور عبدالملک (1368) : غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم ، ترجمه محمد فضائلی ،ج1/ تهران : نقره .
الجاحظ (1375) : التاج فی اخلاق الملوک ، بیروت : دارالفکر .
حتی ، فیلیپ خلیل (1344) : تاریخ عرب ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، تبریز : آگاه .
حسنی ، علی اکبر (1378) : تاریخ تحلیلی اسلام ، تهران : دفتر فرهنگ اسلامی ، چاپ پنجم .
الحموی الرومی البغدادی ، یاقوت بن عبدالله (1956م) : معجم البلدان ، المجلّد الثانی ، بیروت : دار المصادر .
دایرة المعارف فارسی (1345) : به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، 1/ تهران : دانشگاه تهران .
دریایی ، تورج (1383) : شاهنشاهی ساسانی ، ترجمه مرتضی ثاقب فر ، تهران : ققنوس .
دهخدا ، علی اکبر (1377) : لغت نامه ، ج 2-14 ، تهران : دانشگاه تهران ، چاپ دوم .
دهخدا ، علی اکبر (1377) : لغت نامه، ج33، شماره حرف"ق":1، تهران، دانشگاه تهران .
دیاکونف، میخائیل میخائیلوویچ (1383) : تاریخ ایران باستان ، ترجمه روحی ارباب ، تهران : علمی و فرهنگی ، چاپ چهارم .
دینوری ، ابن قتیبه (1994) : عیون الاخبار ، تحقیق محمد اسکندرانی ، ج4 / بیروت : دارالکتاب العربی .
دینوری ، ابوحنیفه (1364) : اخبار الطوال ، ترجمه محمود مهدوی دامغانی ، تهران ، نی .
الذهبّی ، شمس الدّین محمد بن احمد بن عثمان (1993م) : تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، الصبعة الثانیه ، بیروت : دار الکتاب العربی .
راوندی ، مرتضی (1384) : تاریخ اجتماعی ایران ، تهران : نگاه.
رضایی ، عبد العظیم (1381) : انگیزه شکست ها و پیروزی های ایرانیان در جنگ ها ، تهران : دُر.
زرین کوب ، عبدالحسین (1384) : بامداد اسلام ، تهران : امیرکبیر ، چاپ دوازدهم .
زرین کوب ، عبدالحسین (1385) : تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان ، ترجمه حسن انوشه ، 4/ تهران : امیرکبیر ، چاپ ششم .
زرین کوب ، عبد الحسین (1386) : تاریخ ایران بعد از اسلام ، 1/ تهران : امیرکبیر ، چاپ یازدهم .
زرین کوب ، عبد الحسین (1386) : تاریخ مردم ایران بعد از اسلام ، 2/ تهران : امیرکبیر ، چاپ دهم .
زرین کوب ، عبد الحسین (1386) : تاریخ مردم ایران پیش از اسلام ، 1/ تهران : امیرکبیر ، چاپ دهم .
سامی ، علی (1344) : تمدن ساسانی ، 2/ شیراز : دانشگاه پهلوی .
سیدان ، شمس الدین (1361) : فتح الفتوح ، تهران : افشار .
شجاع شفیعی ، محمد مهدی (1377) : تاریخ اسلام در نواحی شمال ایران ، تهران : اشاره .
طبری ، ابوجعفر(1384) : تاریخ الرسل و الملوک (بخش ایران) ، ترجمه صادق نشأت ، تهران : علمی و فرهنگی ، چاپ دوم .
طوسی ، خواجه نظام الملک (1384) : سیر الملوک (سیاستنامه) ، بکوشش جعفر شعار ، تهران : امیرکبیر ، چاپ دوازدهم .
فرای ، ریچاردن (1358) : عصر زرین فرهنگ ایران ، ترجمه مسعود رجب نیا ، تهران : سروش .
فردوسی ، ابوالقاسم (1377) : شاهنامه ، 8/ تهران : سوره .
فیاض ، علی اکبر (1378) : تاریخ اسلام ، تهران : دانشگاه تهران ، چاپ شانزدهم .
کریستن سن ، آرتور (1309) : سلطنت قباد و ظهور مزدک ، ترجمه نصرالله فلسفی ، تهران : مؤسسه ی خاور .
کولسنیکف ، آ.ای (1357) : ایران در آستانه یورش تازیان ، ترجمه م.ر یحیایی ، تهران : آگاه .
کاتوزیان ، محمد علی (1377) : جامعه شناسی تاریخی ایران (مجموعه مقالات) ، تهران : مرکز .
کارنامه ی ساسانیان (1349) : بکوشش بدیع الله دبیری نژاد ، اصفهان : کتابفروشی ثقفی .
کریستن سن ، آرتور (1382) : ایران در زمان ساسانیان ، ترجمه رشید یاسمی ، تهران : صدای معاصر و ساحل ، چاپ سوم .
گردیزی ، ابوسعید بن ضحاک بین محمود (1363) : تاریخ گردیزی ، تهران : دنیای کتاب .
گوستاولوبون فرانسوی (1318) : تمدن اسلام و عرب ، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی ، تهران : چاپخانه علمی طهران ، چاپ سوم .
گیرشمن ، رومن (1381) : تاریخ ایران از آغاز تا اسلام ، ترجمه محمد معین ، تهران : علمی و فرهنگی ، چاپ چهاردهم .
مجمل التواریخ و القصص (1318) : تصحیح ملک الشعرای بهار ، تهران : کلاله خاور .
محمود آبادی ، سید اصغر (1384) : امپراتوری ساسانیان ، اصفهان : افسر .
محمود آبادی ، سید اصغر (1385) : دینکرد ، اصفهان : مجله علمی پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی ، دوره دوم ، شماره چهل و چهارم و چهل و پنجم ، بهار و تابستان 1385 .
مستوفی ، حمدالله (1362) : تاریخ گزیده ، باهتمام عبدالحسین نوایی ، تهران : امیر کبیر ، چاپ دوم .
مسعودی ، علی بن حسین (1374) : مروج الذهب و معادن الجوهر ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، 1/ تهران : علمی و فرهنگی ، چاپ پنجم .
مسکویه رازی، احمد بن محمد (1368): تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران : سروش .
موسوی ، حسن (1382) : فرهنگ و تمدن ساسانی ، تهران : آرمان گرا .
نوری ، یحیی (1354) : جاهلیت و اسلام ، تهران ، مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی ، چاپ ششم .
نولدکه ، تئودور (1378) : تاریخ ایران و عرب در زمان ساسانیان ، ترجمه شاه عباس زریاب ، تهران ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، چاپ دوم .
نویری ، شهاب الدین احمد (1364) : نهایة الارب فی فنون الادب ، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی ، 4/ تهران ، امیرکبیر .
ویسهوفر ، یوزف (1377) : ایران باستان ، ترجمه مرتضی ثاقب فر ، تهران : ققنوس .
ویل دورانت (1342) : تاریخ تمدن (عصر ایمان ، کتاب چهارم ، بخش اول) ، ترجمه ابوطالب صارمی ، تهران : اقبال .
اله یاری ، فریدون (بهار 1386) : فرآیند رسمی شدن آیین زرتشت در آغاز حکومت ساسانی ، مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی ، دانشگاه اصفهان ، شمارهی 48 .
هانری ماسه (1339) : تاریخ تمدن ایران ، ترجمه جواد محیی ، تهران : کتابخانه گوتنبرگ .
هوار ، کلمان (1363) : ایران و تمدن ایرانی ، ترجمه حسن انوشه ، تهران : امیرکبیر .
یارشاطر ، احسان (1377) : تاریخ ایران ، ترجمه حسن انوشه ، ج سوم- قسمت اول ، تهران : امیر کبیر .
یعقوبی ، ابن واضح (1378) : تاریخ یعقوبی ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی ، 2/ تهران : علمی و فرهنگی ، چاپ هشتم .
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}